حرف شمال

کد خبر: 570
هنوز هم می‌توان شاهد انسانهایی بود که قلب‌ها را امیدوار می‌کنند، امید به مهربانی، امید به بشریت و این نشان می‌دهد انسانیت هنوز هم زنده است!

حرف شمال / محمدصفر لفوتی : در گوشه ای از استان زیبای مازندران و در حاشیه ای از شهرستان جویبار ، خانواده ای  در اتاقکی سرد و بی‌روح و با سقفی لرزان که هر لحظه امکان فروریختن آن می‌رود زندگی می کنند. قصه این خانواده از آن لحظه رسانه ای می شود که کلیپی این روزها در شبکه های اجتماعی منتشر و دست به دست چرخیدوعمق زخم های زندگی این پدر و مادر و فرزندانشان را در چند دقیقه کوتاه نشان داد و دل هر انسانی را به درد آورد!

در این خانه نه از پرده سلطنتی، فرش ابریشم، تابلوهای نفیس خبری است نه از میزهای رنگین  و آدم های "کاخ نشین" و باغ ویلاهای مجلل؛ تنها زندگی "کوخ نشينانی " است در  کلبه سرد و تاریک و ترسان!
این خانواده جویباری ، در زیر آسمان آبی خدا، در 4 دیواری فرسوده ای که با هر تند باد می لرزد ، سکنی گزیده اند؛ فرش آنها کارتن های خالی و  موکتی کهنه و پرده پنجره اش گونی است! از شومینه ی قیمتی و دکوری خبری نیست! بلکه بخاری هیزمی است که به سبب نبود بخاری نفتی و سوخت، گرمابخش منزل سرد و بی‌روح آنان شده است.سرویس بهداشتی برای استحمام فرزندانشان هم به چند تکه چوب آتش گرفته برای فراهم آوردن آب گرمی خلاصه میشود که در حلب خالی روغن ریخته و با آن آب، سر و روی و تن فرزندان را شستشو میدهند! تاریکی این  سرا چنان است که لامپ۱۰۰ وات هم یارای غلبه بر ظلماتش را ندارد و نور کوچکی است که در آن تاریکی گم می‌شود! و اگر نباشد روشنایی آفتاب شاید چشم ، چشم را نبیند! 
پدری که برای درآوردن لقمه‌ای نان باید دست‌های خجالت زده‌اش را جلوی آدم‌های خوب و بد دراز کند تا شاید تکه نانی برای شام شب خود و همسر و فرزندانش به دست آورد؟! و مادری که چون بسیاری از مادران جز دعا، آه و ناله ، کاری از دستش بر نمی‌آید، او مانده و صبرهای مادرانه !! اما تا کجا و تا کی؟!

وضعیت این زندگی شاید برای بسیاری که در رفاه و نعمت غوطه‌ ور شده‌اند قابل تصور نباشد! در این سرای غم و اندوه، با وجود همه مشکلات، وقتی از پدر خانواده آرزویش را سوال میکنند فقط میخواهد کسی به آنها کاری نداشته باشد! میخواهد ناموسش و فرزندانش در امنیت باشند! او میگوید آدم مفت خوری نیستم و این انتظار را ندارم که کسی در راه خدا به من کمک کند! فقط کاری برایم دست و پا کنند تا با زور و بازوی خودم نان خانواده ام را تامین نمایم. مادر خانواده در پاسخ به اینکه چه آرزویی داری؟ می گوید: میخواهم فرزندانم خوشبخت باشند و بغض در گلویش گره خورد و نتوانست جلوی جاری شدن اشک و گریه خود را بگیرد!

 
وقتی این کلیپ را دیدم و وقتی متوجه شدم غذای آنروز ناهارشان سیب زمینی آب پز است و روز گذشته هم ناهاری برای خوردن نداشتند ؛ همزمان با بغض مادر، بغضم ترکید و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم! چه روزگاریست! نحوه زندگی این خانواده بی کس چنان درد‌آور است که  دل هر بیننده ی منصفی را به درد می آورد و انسان را نا امید می‌کند! اما چه از دست من که در این دنیای خاکی و پر زرق و برق  قلمی بیش ندارم بر می‌آید‌؟! نمی خواهم به دنبال مقصر بگردم اما باز به خود امید دادم که گرچه مرا یارای کمک آنان نیست اما شاید به وسیله قلم ناتوانم که از بیان واقعیت‌های زندگی اینان عاجز است بتوانم آن را به گوش انسانهایی از جنس محبت و عشق و صفا برسانم.

در این فکر بودم که شروع به نگارش مطلب تند و تیز و انتقاد آمیزی کنم تا اینگونه صدای تلخِ رنج و محرومیتِ زندگی اسفناک این خانواده ی گریان را به گوش مسئولین برسانم و از آنهایی که چند ماه دیگر باید شاهد اوج تبلیغات انتخاباتی و تبلیغات پر از زرق و برق و هدایای نفیس ! و پوسترهای آنچنانی و غذاهای رنگینشان باشیم تا برای خود رای جمع کنند بپرسم آیا حاضرند به جای شرکت در انتخابات ، هزینه های تبلیغی خود را به چنین افرادی اهداء نمایند؟! و با خود می‌گفتم کجایند مردان نیک‌ اندیشی که برای اندک کمک خود ، زمین و زمان را به هم می‌ریزند! آیا آقایانی که غرق در دنیای مادی شده‌اند از شکم گرسنه هم‌ نوعان خود خبر دارند؟! آیا می‌دانند پدر و مادری برای یک تکه نان به منازل روستای خود و روستای همجوار مراجعه می‌کنند؟! با خود می‌گویم چه بسیار خانواده های غرق در ثروتند و حاضر به قطع یارانه‌ اشان نیستند!!دراین فکر بودم که آیا از از این همه اسراف و هزینه های سفره های رنگین و چند ميليونی برخی از "ما بهتران" که هر روز در گوشه و کنار این سرزمین گسترده می شود و ریخت و پاش های فراوان دارند نمیتوان بخش ناچیزی  را به خانواده های مستمند ارزانی داشت؟!
در ذهنم فیلمی یادآوری شد از نوجوانان و جوانانی که با خودروهای میلیاردی در خیابان های پایتخت ، برنامه ای موصوف به « دور ، دور» دارند و هزینه یک دست از لباس های مارک دارشان میتواند یک سال زندگی این خانواده را تامین نماید! به فکرم رسید تا علاوه بر نوشتن این سوال ها ، گوشی تلفن را بردارم و از تک تک وزراء گرفته تا استاندار مازندران و دیگر مسئولین ، این فاجعه خجالت بار در استان مازندران را برایشان بگویم تا ببینم آیا گوش شنوایی وجود دارد یا نه؟!  آیا در  گستره ایران اسلامی و مازندران  ولایت مدار ، فریاد رسی پیدا میکنم یا نه؟! 

 
در این کلیپ سراسر ماتم ؛ و این افکار پر از غم و خشم و سوال غرق شده بودم که خبر رسید "دکتر علیرضا یونسی" ؛ معاون سیاسی و امنیتی استانداری مازندران ، بعد از دیدن این کلیپ ، جهت بازدید از وضعیت اسفناک این خانواده ی ایرانی و مسلمان و شیعه ، عازم جویبار شده است و بارقه امید بر ديدگان این خانواده نقش بسته است!

نور امید در وجودم جاری گشت و دستانم را رو به آسمان گرفتم و خدا را شکر گفتم! شکر وجود چنین مسئولی  را کردم که هنوز روحیه ی انسان دوستی در او وجود دارد! هنوز هم می‌توان شاهد انسانهایی بود که قلب‌ها را امیدوار می‌کنند؛ امید به مهربانی، امید به بشریت و این نشان می‌دهد انسانیت هنوز هم زنده است! چرا که  می شناسم بعضی‌هایی را که بدون درنگ حتی بدون لحظه‌ای نگاه از کنار این وقایع رد میشوند و حتی شاید لبخند طعنه آلودی هم بزنند؟!!

ولی اینکه یک "معاون سیاسی و امنیتی"  با باری از آذوقه و حس شرمساری راهی دیدار با این خانواده میشود و علاوه بر کمک های نقدی و غیر نقدی ، قول میدهد تا دراولین فرصت ضمن ایجاد اشتغال برای پدر ، امکانات اولیه زندگی را نیز مهیا کند ، جای امیدواری است که هنوز هم دراین کشور مسئولی دلسوز که صدای قشر مستضعف و محروم را میشنود ،  وجود دارد و خودشان را به آن راه نمی زنند! هنوز هم هستند کسانیکه غرق در پست و میز خود نشده اند و در میان مردم حضور پیدا میکنند!
او این فرموده حضرت امام (ره) را فراموش نکرده است «که اگر نعمتی به طبقات دیگر اجتماعی می‌رسد بواسطه حضور محرومین است» و به همین جهت برای  دفاع از محرومین و مستضعفین و برداشتن فاصله‌های طبقاتی مثل خیلی ها شعار نمیدهد و وارد میدان "اقدام و عمل واقعی" شده است! چرا که مقام معظم رهبری فرموده اند «که اگر شما هندسه کلام و فکر امام را می‌خواهید ، طبیعتا اگر کسی می‌خواهد "اشبه‌الناس" به امام  راحل باشد، باید همین مسیر کمک به محرومین را برود»


امروز دکتر علیرضا یونسی معاون سیاسی و امنیتی استانداری مازندران ، الگوی اخلاق مدار برای همه مسئولین ماست که بدانند هرچه دارند از این مردم است و نباید درد آنها را ، مشکلات آنها را ، گرفتاری ها ، بیکاری ها و گشنگی های آنها را فراموش کنند و فقط به فکر حفظ خود و مسئولیت و پست و منصبشان باشند!!  آری امروز دکتر یونسی  تبدیل به تکیه گاه و پناهگاه این پدر و مادر و خانواده محروم جویباری شده است و امیدوارم این حرکت سرمشقی برای سایرین گردد و این انتظار میرود تا در روزهای آینده اخبار خوشایند دیگری هم به گوش برسد! چون به هر روی این پدر و مادر و فرزندان مظلومشان ، چشم انتظار سخاوت نیک اندیشان واقعی‌اند تا شاید خانه‌ای امن داشته باشند و بتوانند شکم خود را سیر کنند. منتظر دل ‌هایی هستند از جنس محبت و عشق خدمت به خلق خدا؛ آری هنوز  چشم انتظار مسئولین و مردمانی از جنس ایثار هستند !

راستی اگر فقط یک لحظه به جای آنها بودیم چه می کردیم؟! آیا  سر به کوه و بیابان نمی‌گذاشتیم؟! پدر و مادر این فرزندان  یک شب نیست که به فکرآینده نباشند! اما امید دارند و می‌دانند این‌چنین دنیا برایشان تیره و تار نخواهد ماند و خدا در همین نزدیکی‌هاست، چون او مهربان است و مهربانی را دوست دارد و خدا گاهی با دستان دیگران دستان آنها را خواهد گرفت ! دستانی از جنس علیرضا یونسی!!
*سردبیر


نظرگاه شما
نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی شود
مجوزها
تازه ترین عناوین