حرف شمال

کد خبر: 1273
«سیده معصومه موسوی» معروف به سیده خانم، مادری از توابع بخش کجور نوشهر است که ۴۰ سال از همسر، پسر و دختر معلولش پرستاری می‌کند.

حسن قمی - داود دویده: برای دیدار با خانواده سیده معصومه مسیر ۷۰ کیلومتری و کوهستانی نوشهر به کجور را می‌پیماییم، ظهر یک روز گرم تابستانی است و آفتاب سوزان، طبیعت کوهستانی روستای چتن را بیش از هر زمان دیگری سوزان کرده است.

 

پرسان پرسان با گذر از جاده باریک و صعب العبور کجور به روستای چتن می رسیم و آدرس خانه بی بی معصومه را از رهگذران می‌گیریم. اهالی محل و منطقه وی را به نام سیده خانم می‌شناسند و انتساب وی به سادات علوی برایشان مقدس و ارزشمند است.

 

در میانه راه از دو رهگذر آدرس می‌پرسیم و می‌گویند چند کیلومتری باید به سمت ارتفاعات بروید و سپس پل، مسیر خاکی و دست اندازهای آن را پشت سر می‌گذاریم و به روستا می رسیم. از بانویی سراغ بی بی معصومه را می‌گیریم، با زبان محلی روستایی، راهنماییمان می‌کند و می‌گوید: این زن فداکار ۴۰ سال از پسر و دختر معلول و همسرش عاشقانه پرستاری می‌کند و تاکنون یک روز هم از آنان جدا نشده است.

 

سید رضا سینیکایی عضو شورای روستای چتن، همسفرمان می‌شود و ما را به خانه بی سیده معصومه می‌برد، خانه‌ای قدیمی که ترک‌های روزگار بر دیوارهایش نشسته است و سقف آن به تازگی با کمک بسیج و سپاه مرمت شده تا برف زمستانی و باران پاییزی و بهاری به داخل خانه رسوخ نکند.


 
 

بالارفتن از پله‌های خانه برای افراد سالم هم سخت و دشوار است، ۱۰ پله که هر یک بیش از ۲۰ سانتی متر ارتفاع دارد و تردد از آن برای اعضای معلول خانه ممکن نیست. با تعارف سیده خانم، مهمان خانه ساده و باصفایشان می‌شویم. روی تاقچه خانه تصویری از پدر آقا نورعلی، همسر خانواده نقش بسته است و در کنار آن نیز عکس دسته جمعی بی بی معصومه، آقا نورعلی، عقیل پسر و کبری دختر خانواده که سال‌ها پیش به سفر زیارتی مشهد مقدس رفته بودند، وجود دارد.

 

عقیل نابینا است و میله کمرش آزارش می‌دهد

 

بی بی معصومه بیش از ۴۰ سال با همسرش نورعلی زندگی می‌کند و ماحصل این زندگی سه فرزند پسر و یک دختر است که عقیل پسر ۴۰ ساله و کبری دختر ۳۰ ساله‌اش از معلولیت رنج می‌برند، می‌گوید: عقیل هم مشکل بینایی دارد و در هفت سالگی عمل جراحی کرد و بعد از آن چشمانش نمی‌بینید و علاوه بر این، میله‌ای در کمرش قرار دارد و منتظریم تا دوباره با عمل از بدنش خارج کنیم.

 

وی ادامه می‌دهد: وقتی عقیل هفت ساله بود، یکماه و ۱۵ روز در بیمارستان آمل بستری بود و من و همسر معلولم به تنهایی در شهر غریب از وی پرستاری می‌کردیم. شب‌ها همسرم را در خانه راه نمی‌دادند و در اتاقی در شهرکی می‌خوابید و روزها به بیمارستان می‌آمد.

 

خدا سایه سرمان است

 

این مادر فداکار با بیان اینکه پدر، مادر، برادر و یا خواهری ندارم، گفت: خداوند سایه سرمان است و روی زمین هم به فرزندانم دلخوش هستم. لبخند از چهره این بی بی مهربان کنار نمی‌رود، با آنکه از زمین و زمان بد آورده دارای روحیه بالایی است و در پاسخ به اینکه شرایط چگونه می‌گذرد، گفت: سختی را باید تحمل کنیم و چاره‌ای دیگر نداریم.



 

وی با بیان اینکه عقیل پسرم بعد از آنکه سرش را عمل کرد، بینایی خود را از دست داده است، افزود: پسر دیگرم براثر ضربه شاخ گاو یک چشمش را از دست داد و آن پسر دیگرم نیز از روی اسب افتاد و دستش شکست.

 

بی بی معصومه با اظهار اینکه اگر یک روزی مسیر و گذرم به شهر بیفتد دوباره باید مسیر کوهستانی و طولانی به سمت خانه را برگردم تا همسر و فرزندانم شب‌ها تنها نباشند و از آنها پرستاری کنم.

 

عمو نورعلی همسر خانواده سال هاست که از معلولیت رنج می‌برد و از پارسال که به کرونا مبتلا شد برای همیشه توان راه رفتن و بیرون روی را از دست داد و خانه نشین شد. سخن و کلامی نمی‌گوید و فقط با ایما و اشاره مقصودش را می‌رساند. بی بی معصومه سن همسرش را ۷۰ سال بیان می‌کند و آقا نورعلی از وی می‌خواهد تا شناسنامه اش را بیاورد چرا که سنش کمتر است.

 

بی بی معصومه بانشاط و سرزنده ۴۰ سال فداکارانه پرستاری می‌کند

 

سید رضا سینیکایی عضو شورای روستای چتن که نسبت فامیلی نیز با بی بی معصومه دارد، گفت: این بانوی فداکار ۶۵ ساله دارای روحیه بانشاط و سرزنده است و با سختی فراوان از معلولان نگهداری و پرستاری می‌کند.

 

وی با بیان اینکه معلولیت اعضای این خانواده مشکل تمام اهالی محل است، کمبود سهمیه نفت را برای این خانواده دارای معلول از مهمترین دغدغه‌ها مطرح کرد و افزود: سهمیه مورد نیاز دو هزار لیتر است در حالی که کمتر از آن داده می‌شود و برای آوردن نفت به روستا بیش از ۴۰۰ هزار تومان باید کرایه بپردازد و در مجموع یک میلیون تومان دو هزار لیتر نفت آب می‌خورد.



 


عقیل: آرزو دارم چشمانم بینا و معالجه شوم

 

با عقیل پسر توانجوی خانواده هم صحبت می‌شویم، دستش را روی ستون فقرات سینه‌اش می‌گذارد و می‌گوید: میله موجود در بدنم اذیت کننده است و توان راه رفتن نداریم و چشمانم هم نمی‌بینند و نگران آن هستم تا از جایی نیفتیم.

 

عقیل آرزو دارد سوی چشمانش را به دست آورد و در پاسخ به اینکه چه آرزویی دارد، می‌گوید: دوست دارم میله‌ای که بدنم قرار دارد را با جراحی خارج کنند و چشمانم بینایی را به دست آورد تا بتوانم به تماشای تلویزیون بنشینم و طبیعت روستا را ببینم.

 

عقیل برای دیدن دوباره روی مادر و پدر لحظه شماری می‌کند و آرزو دارد زودتر نوبت بیمارستان برای جراحی گرفته شود و سوی چشمانم را به دست بیاورد.

 

وی با همان معصومیتی که در چهره اش وجود دارد، آرزو دارد دیگر برادرش که یک چشمش براثر ضربه شاخ گاو نابینا شده نیز بینایی خود را کسب کند. عقیل برای ما آواز می‌کند، از عشق به مادر و خواهر و مادرش می‌گوید و عشقی که در سینه دارد.

 

کبری دختر خانواده هم از ناحیه چشم دارای معلولیت است و مشکل تحرک دارد، چند ماهی برای سوادآموزی به نهضت محله رفت اما در نهایت مجبور به ترک تحصیل شد، وی نیز آرزو دارد برادرش عقیل و پدرش سلامتی خود را به دست آوردند.

 

بی بی معصومه از بخشدار کجور و مردم تشکر کرد و گفت: با حمایت بخشدار چندمتر کاشی تهیه شده و قرار است به زودی، سرویس بهداشتی و حمام خانه، کاشی کاری شود. آقا نورعلی به سختی و شکسته با بیان ناقص متوجه مان می‌کند که دوست دارد به زیارت کربلا و سوریه برود و این آرزو سال هاست در سینه‌اش مانده است.

 

با بی بی معصومه و خانواده اش خداحافظی می‌کنیم و مسیر طولانی و کوهستانی کجور را به سمت نوشهر طی می‌کنیم اما صدای لالایی بی بی سیده خانم در گوش ما همچنان طنین انداز است که می‌خواند «لالا، لالا، ممه قرون بوه کل دنیا> لالا لال شه عقیل آقا و مش کبریای قرون، لالا لالا دنیای قرون».



نظرگاه شما
نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی شود
مجوزها
تازه ترین عناوین