اگر گاندی مازندرانی بود!
با این احوالات اصلا بعید نیست که اگر گاندی هم مازندرانی بود کاری از پیش نمی برد. یا کارش به خودکشی می کشید یا دست بزش را می گرفت و در جنگل های پرپشت سوادکوه برای همیشه گم می شد.
حرف شمال ـ آیو اسفندیاری: امروز مصادف است با میلاد مهاتما گاندی؛ رهبر فقید استقلال هند. اینکه گاندی که بود و چه کرد را تقریبا همه می دانند(هرچند بعید است همه از جزئیات آن با خبر باشند)
گاندی حقوقدانی لاغراندام بود که توانست به استعمار طولانی بریتانیا بر هندوستان بزرگ پایان بخشد و در نهایت به دست یک هندوی افراطی کشته شد.
گاندی شهید راه آزادی و نمادی بارز در مبارزه با استعمار در جهان معاصر است. اما بیائید فرض کنیم(فقط فرض کنیم) که ماهتما گاندی مازندرانی بود و قرار بود مثلا به جای رهاندن مازندران از استعمار این استان را از عقب مانده گی هایش برهاند! به نظر شما او چقدر در این کار موفق می شد؟
اگر گاندی مازندرانی بود به احتمال خیلی زیاد بسیار اهمیت داشت که اهل کجای مازندران باشد. اگر ساروی بود بابلی ها و آملی ها با او همراه نمی شدند و ساکنان غرب مازندران هم چشم دیدنش را نداشتند چون آنها سال هاست که ساز جدایی کوک کرده اند و می گویند ما منطقه ای فراموش شده ایم.
اگر بابلی بود ساروی ها و آملی ها زیرابش را می زدند و اگر هم از غرب مازندران آمده بود به احتمال قوی کسی او را جدی نمی گرفت و مثل یک غریبه با او برخورد می کردند و اگر هم از شرق مازندران آمده بود به احتمال زیاد باید همه عمرش را صرف این مسئله می کرد که به مسئولان استامی و ملی بفهماند که شرق استان بسیار عقب افتاده است و البته بعید به نظر می رسد موفق می شد کاری از پیش برد.
گاندی برای پیروزی در هندوستان یک کلید طلایی داشت: «اتحاد» کلیدی که سال هاست در مازندران گم شده و دستمایه قفل های بزرگ و آهنینی را پدید آورده است که گویا هرگز باز شدنی نیستند.
اگر گاندی در مازندران بدنیا آمده بود دستمایه خنده می شد. همه می گفتند:" وِرِ هارش، اَتا بِز دَوِسته شه پَلی فکر کانده کی هسته؟"
اگر گاندی مازندرانی بود همه عمرش را صرف متحد کردن مازندرانی ها می کرد و دست آخر نه به دست یک مازندرانی افراطی که از دست مازندرانی ها دست به خودکشی می زد و تمام!
اینجا هرکس به فکر شهر خودش است و گویا ساکنان دیگر شهرهای مازندران می خواهند مال و اموالش را بدزند که اینگونه رفتار می کند. اینجا قومیت گرایی، شهرگرایی، فردگرایی و جزمی گرایی حرف اول و آخر را می زند. این مسئله آنقدر در فرهنگ مازندران ریشه دوانده که حتی برخی از دوستان ما در تحریره عبارت را هم درگیر کرده است. هروقت پنجشنبه ها جلسه تحریریه برگزار می شود نیمی از وقت بر سر دعوای شهرها می گذرد، یکی می گوید بابلی ها فلان کار را کردند و دیگری می گوید ساروی ها بهمان کار را کردند. خلاصه باید ساعت ها بگذرد تا همه راضی شوند این دعوای مسخره را کنار بگذارند و دور میزی مشترک به نام مازندران بنشینند.
با این احوالات اصلا بعید نیست که اگر گاندی هم مازندرانی بود کاری از پیش نمی برد. یا کارش به خودکشی می کشید یا دست بزش را می گرفت و در جنگل های پرپشت سوادکوه برای همیشه گم می شد.
منبع: عبارت
دسته بندی: اخبار ویژه / نظرگاه
آدرس کوتاه خبر: