چگونه وقتي نمي دانيم چگونه ؟
* دکتر عيسي کشاورز : چارچوپ نظري پرسش " چگونه وقتي نمي دانيم چگونه " بر متدولوژي و روشمندي تکيه دارد. و مفروض بحث اين است که جامعه امروز ايران بيش از هر حوزه ديگر در روشمندي و متدولوژي بنيان هاي فرهنگي و اجتماعي خود دچار بحران شده است. تعريف عملياتي ما از متدولوژي به مجموعه ابزارها و فنوني اشاره دارد که مي بايستي ارزشها و آرمانها را به عينبت در جهان واقع پياده سازي کند.
از اين منظر ما دچار بحران روشي در تمام حوزه ها شده ايم . بحران روشي در نبيين معرفت ديني، بحران روشي در تبيين گفتمان انقلاب ، در مديريت و اداره جامعه ، در همزيستي با فناوري ، در مد و سبک زندگي ، و حتي بحران در زندگي شخصي و موضوعات روزمره زندگي !
چگونه مي خواهيم توسعه يافته بشويم اما نمي دانيم چگونه بايد توسعه يافته شد؟ چگونه مي خواهيم به مد و سبک زندگي اسلامي و ايراني برسيم اما نمي دانيم مد و سبک زندگي چگونه شکل مي گيرد ؟ چگونه مي خواهيم در دهه چهارم انقلاب به پيشرفت و عدالت برسيم اما نمي دانيم چگونه ؟
جامعه امروز ايران پاندوال وار در سرگشتگي و گمگشتگي بي قاعده اي در حرکت است و هيچ وقت به تاريخ ، فرهنگ ، اقتصاد، سبک زندگي و فناوري فهم درون متني وعميق نداشته است و هميشه در استانه اين مفاهيم ايستاده است .و پيام روشن ان اينست که جامعه ايران امروز به استقرار و ثبات فرهنگي و اجتماعي نرسيده است . چگونه مي خواهيم اسيب هاي اجتماعي چون: اعتياد ، طلاق، ايدز، الودگي هوا و ترافيک ، بيکاري و... را درمان کند در حاليکه نمي داند چگونه ؟
امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي و در دوران دفاع مقدس با جامعيت بين ايدءولوژي و متدلوژي توانسته است بين اين دو حوزه هم افزايي ايجاد کند و بخوبي هم مي دانست چه مي خواهد و هم چگونه مي خواهد و با تشکيل بيسج و مردمي کردن انقلاب و جنگ متدلوژي موثر گفتمان انقلاب اسلامي را تدوين کند به همين خاطر مقام معظم رهبري بسيج را فتح الفتوح امام خميني ناميده است .ُ
يعني امام به موازاتي که به انقلاب ايمان داشت به مردم هم ايمان داشت اين پيروزي انقلاب و پيروزي در هشت سال مقاومت را بهمراه داشت . بعد از جنگ قصد کرديم فرهنگ انقلاب و فرهنگ مقاومت را به نسل سوم کشور انتقال دهيم اما علارغم تاکييدات بسيار مقام معظم رهبري و بودجه هاي در خورتوجه نمي دانستيم، اين انتقال بايد چگونه صورت گيرد. و شديدا با فقر روشي و متدولوژي براي انتقال اين فرهنگ والا و اثربخش در مانده شديم . به علت نداشتن متدو لوژي و رفتار شناسي علمي انتقال فرهنگي گاهي تشويق کرديم ،گاهي تنبيه کرديم ، گاهي تهديد و تکفير و گاهي هم انکار کرديم و... ُبه اصول و قواعد علمي ،منطقي و روشي انتقال فرهنگي تن نداديم و در حوزه هاي تعليم و تربيت و رسانه ها ان را اموزش نداديم و همواره با ازمون و خطادر پهنه گسترده جامعه هزينه سنگين بي اعتمادي ، نااميدي، و ناکارامدي را بر مردم و جامعه تحميل کرديم .
خطاهاي منطق دياليکتي دولت سازندگي در فرهنگ پذيري جامعه گسست فرهنگي را به همراه داشت . هرمنوتيک بينشي دولت اصلاحات فهم پلوراليستي از فرهنگ را گسترش داد و انديشه ديني حوزه فرهنگ را بي بيناد ساخت . منطق تضادي دولت احمدي نژاد با تلفيق رنج با اميد ايده اليست هايي تربيت کرد که بحران زا و فتنه خير شدند. دولت اعتدال هم با ترکيب تدبير و اميد واقيعت گراهايي را بر مصدر مديريت حوزه فرهنگ گماشت که فاقد متد و لوژيبراي برون رفت از اين بحران هاي چند وجهي هستند. ضايعات فرهنگي به جا مانده از دولتهاي سابق و مواجهات با همزيستي با فناوري ، مسايل روزمره زندگي ، تحريمها و مشکلات پيشرو دولت اعتدال ،کار را براي تيم فرهنگي دولت اعتدال بحراني کرده است .به گونه اي که دولت اعتدال در مفهوم سازي فرهنگ پذيري در جامعه هم از نظر بينشي و هم روشي به تله ناکامي افتاده است .
شکل گيري تمدن اسلامي نيازمند توالي بينشي و روشي در حوزه ارمانهاي انقلاب اسلامي و روشمندي قاعده مند در رفتار احتماعي و فرهنگي است اين در حالي است که دولت هاي قبل ضايعات زيادي در اين دو حوزه براي دولت اعتدال به يادگار گذاشته اند. يعني همانطوري که به مواضات هرمنوتيک بينشي بسياري از باورها و ارمانهاي انقلاب به چالش کشيده شده است گفتمان تضادي و روشي دولت گذشته اعتماد عمومي و ناميدي مردم را به چالش کشيده است .دولت تدبير و اميد بايد ضمن علاج ضايعات فرهنگي که در مد و سبک زندگي ايرانيان در دولتهاي قبل اتفاق افتاده را چاره کند بايد بتواند ارزشهاي ملي و منافع ملي مورد توافق را با هدف اشتي ملي و وحدت ملي ترسيم کند. انگاه بايد گفتمان اعتدالي خود را تئوريزه کند اما چگونه ؟ اين بي روشي ها و متدو لوژي نداشتن ها باعث شده است عدالت طلبي با پوپوليستي شدن ، روشنفکري با سکولاربودن ، تدبير و عقلانيت با دست کشيدن از انقلاب و تسليم شدن ، منتقد با برانداز بودن ، با خلط معنايي و رفتاري همراه بشود و فرايند فرهنگ پذيري مردم به شايستگي اتفاق نيفتد.
يکي از کارهاي حياتي
در اين شرايط ان است که نه دولت شعار بدهد و نه اجازه بدهد که ديگران شعار
بدهند .خوشبختانه خوب بلديم شعار بدهيم و توقع ايجاد بکنيم. دولت بايد
متعهد باشد اگر شعار مي دهد با ان برنامه هم بدهد و از منتقدين خود بخواهد
اگر شعار مي دهندحتما به همراه ان برنامه هم بدهند . اگر شعار ها با
برنامه همراه شد انگاه جلوي هيجاني شدن ان و فراگير شدن ان گرفته مي شود .
انگاه شعار دادن با مسووايت همراه مي شود . انگاه روش و راهکار عملياتي شدن
ان محقق مي شود ، انگاه فرايند فرهنگ پذيري مردم قاعده مند مي شو، انگاه
به جاي انديشه تضادي، انديشه هاي تعاملي شکل مي گيرد. دولت تدبير اميد
علاوه بر ضايعات فرهنگي دپو شده دولتهاي قبل در سبک زندگي اسلامي
ايراني،علاوه بر اين بزگترين بحران فرهنگي پيشرو دولت تدبير و اميد نا
اميدي و عدم استقبال مدم و خصوصا جوانان از اينده است . بي مسووليتي وبي
انگيزگي مردم نيازمن تدبير روشمند است . به نظر مي رسد دولت تدبير و اميد
به خاطر خاستگاه گفتماني که دارد به هرمنوتيک روشي گرايش داشته باشد انگاه .
اطلاع رساني ، آموزش و مشارکت جويي و دادن يارانه به نظام دانايي يکي از
راههاي مهم دولت براي اين است که به مردم بياموزد چگونه وقتي نمي دانيم
چگونه؟
* دکتراي مديريت و برنامه ريزي فرهنگي / استراتژيست مد و سبک زندگي
دسته بندی: نظرگاه
آدرس کوتاه خبر: