در گفتوگوی اجتماعی سازمان بهزیستی كشور مطرح شد؛
مهاجرفرستی تهران تا یك دهه آینده باعث له شدن مازندران خواهد شد/ تهران در حال زنانه شدن است
حرف شمال| اولین نشست از مجموعه «گفتوگوی اجتماعی» كه روز یكشنبه در سازمان بهزیستی كشور برگزار شد، مرور مفصلی بر سقوط اركان نظام اجتماعی كشور طی 70 سال اخیر بود.
این نشست با موضوع «بررسی و تحلیل وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران» با میزبانی سیدحسن موسوی چلك، معاون سلامت اجتماعی سازمان بهزیستی كشور و با حضور مدیران استانی این سازمان برگزار شد.
در ابتدای این نشست، سرپرست معاونت اورژانس اجتماعی اعلام كرد طی 5 سال اخیر، تعداد تماسها با اورژانس اجتماعی كه یك واحد فعال برای مداخله در بحرانهای اجتماعی است، با رشد 110 درصدی، از حدود ۱۳۷ هزار تماس به ۲۹۲ هزار تماس رسیده اما بیشترین دقایق این نشست به توضیحات و گزارشی اختصاص داشت كه اردشیر گراوند؛ پژوهشگر اجتماعی، رییس پیشین مركز رصد امور اجتماعی وزارت كشور و مدیرعامل شركت بینالمللی نقش كلیك (یك مركز غیردولتی تحلیل آمار و دادهها) ارائه داد.
این گزارش با نمودار و جدولهایی مستند به سرشماریهای 1335 تا 1395 ارائه شد و سرفصلهای كلی آن شامل مهاجرت، نرخ بیكاری و اشتغال، زنان سرپرست خانوار، سالمندی، سرمایه اجتماعی و نقد سیاستهای اجتماعی دولتها بود و گراوند تاكید داشت كه دلیل مرور 60 الی 70 ساله روند مسائل اجتماعی، این است كه مسائل اجتماعی، امور بطئی هستند و در مقاطع كوتاه و كمتر از بازه 50 ساله، میتوان واقعیت را طور دیگری جلوه داد.
گراوند، در گزارش خود مهمترین معضل كشور را مهاجرت اعلام كرد و گفت كه ریشه بسیاری از مشكلات و ازجمله برهم خوردن نسبت جنسیتی، نرخ بیكاری، فساد اخلاقی و حتی جرم و تخلفات، مهاجرت است اما این تاكید را داشت كه ریشه اصلی مهاجرت را باید در سیاستهای دولتها و بهخصوص، بیتوجهی به توسعه اشتغال و كاهش نرخ بیكاری جستوجو كرد.
مهاجرفرستی تهران تا یك دهه آینده باعث له شدن مازندران خواهد شد
یكی از موانع ایجاد سرمایه اجتماعی، مهاجرپذیری و مهاجر فرستی است.
غربت در زادگاه، مصداقی از تاثیر مهاجر فرستی و مهاجرپذیری است. هر كدام از شما در شهرستان هایتان ببینید.
دیگر كسی هست كه شما بشناسید؟ من وقتی به شهرستان خودم میروم، غریبترین فرد در این شهر هستم. به عنوان نمونه، استان لرستان 3.6 درصد پتانسیل مهاجر فرستی دارد آن هم در حالی كه نرخ رشد جمعیت در كل كشور كمتر از 1.2 درصد است.
وقتی 3.6 درصد جمعیت یك استان آماده مهاجرت هستند، در این استان، سرمایه اجتماعی شكل نمیگیرد و بنابراین، توسعهای هم در كار نخواهد بود.
در استان تهران با تمام گرفتاریهایی كه شاهدیم، مهاجرانی از استانهای لرستان و همدان و كرمانشاه و خوزستان و كردستان وارد میشوند و از این استان به استانهای البرز و سمنان و گیلان و مازندران میروند و تداوم این روند مهاجرپذیری و مهاجرفرستی استان تهران تا یك دهه آینده باعث له شدن استانهای گیلان و مازندران خواهد شد و این وضع تنها به این دلیل است كه حتی مداخله دفعی و سلبی هم بلد نیستیم. حدود 15 سال قبل به دولت پیشنهاد دادم كه برای ورود به استانهای گیلان و مازندران، عوارض سنگین وضع شود كه نشد.
هفته گذشته، استاندارد گیلان گفت در روزهای پنجشنبه و جمعه 350 هزار خودرو به این استان وارد میشود.
اگر استان مازندران هم وضع مشابهی داشته باشد به این معناست كه در دو روز پایانی هر هفته، 700 هزار خودرو وارد این دو استان میشود و اگر هر خودرو، 3 نفر سرنشین داشته باشد، یعنی در دو روز پایانی هر هفته، دو میلیون و 100 هزار نفر وارد این دو استان میشوند.
اگر هر نفر از این جمعیت یك كیلو زباله تولید كند، چه كسی قرار است این حجم زباله را جابهجا كند و دلیل این وضع چیست؟ چون مهاجر و در شهر محل زندگیمان غریب و در غربت هستیم و قوم و خویشی در شهر محل زندگیمان نداریم بنابراین، به مراسم عزا و عروسی دعوت نمیشویم، به محض كمترین دلگیری، سوار بر ماشین راهی خیابان میشویم كه نتیجهاش همین وضعی است كه در دو روز پایانی هر هفته در استان گیلان و مازندران شاهدیم.
یكی از هنرهای ما، از بین بردن حرمت اعداد بوده
در فاصله سالهای 1335 تا 1395 رشد جمعیت شهرستان كرج 8.3 درصد بوده كه این میزان رشد جمعیت در دنیا هیچ مشابهی ندارد. یكی از هنرهای ما، از بین بردن حرمت اعداد بوده و هست. در قم و مشهد و اهواز و شیراز و اصفهان و تهران و تبریز هم با وضع مشابه مواجهیم. هفته قبل كه برای سخنرانی به اصفهان سفر كردم، به من گفته شد كه بسیاری از شهرستانهای معروف در استان اصفهان، از شهرستانهای محروم در استان لرستان هم محرومترند. بنابراین، با انتقال آب زایندهرود، شهرهای این استان را با مشكل مواجه كردیم. در شهرستانهای استان تهران هم وضع مهاجرپذیری و مهاجرفرستی بهتر از باقی استانها نیست.
در شهرستان پردیس فقط 9.2 درصد جمعیت، در اندیشه 9.4 درصد، در صالحآباد 18 درصد، در ملارد 20 درصد، در نصیرآباد 22 درصد، در گلستان 32 درصد، در شاهینآباد و نسیمآباد 26 درصد، در رودهن 26 درصد، در رباطكریم و صباشهر و شهریار 28 درصد و در شهر تهران فقط 38 درصد جمعیت، متولد همین شهرها هستند و باقی جمعیت، غیربومی مهاجر است و جمعیت بومی هم از شهر زادگاه خود راهی باقی شهرها شده است.
بنابراین، جمعیت 13 میلیون نفری در كلانشهر تهران، غریبههایی دارای اشتراك مذهبی اما فاقد هرگونه عنصر مشترك فرهنگی و اجتماعی در كنار هم هستند كه در چنین شرایطی، با مشكلات متعددی مواجه خواهیم شد چون مهاجران، از سر بیپناهی مهاجرت میكنند و به همین دلیل، امروز پرمراجعهترین متخصصان، مشاوران روانشناس هستند و بیشترین مراجعان این متخصصان، افرادی هستند كه اغلب مشكلات شان، ریشه در مهاجرت از شهر و محل زادگاهشان دارد.
برهم خوردن نسبت جنسی بر اثر مهاجرت
مهمترین مشكل ناشی از مهاجرت، برهم خوردن نسبت جنسی و برهم خوردن تعادل جمعیت است كه به تجرد قطعی یا فساد جنسی منجر خواهد شد. در یك جامعه سالم، با نسبت جنسی 103 الی 106 مواجهیم. یعنی در چنین جامعهای به ازای 103 یا 106 مرد، 100 زن وجود دارد و این، یكی از معجزات خداوند است كه به ازای 103 الی 106 فرزند پسر، 100 دختر متولد میشوند ولی آمارها نشان میدهد كه در جامعه ایران این نسبت جنسی برهم خورده و این برهم خوردگی، به تجرد قطعی، اختلال در نرخ باروری، افسردگی و فساد جنسی اخلاقی منجر خواهد شد.
طبق آمارها در استانهای گیلان، گلستان، خراسان به ازای 100 مرد، در استان تهران به ازای 101 مرد، در استان بوشهر به ازای 114 مرد و در استان یزد به ازای 106 مرد 100 زن داریم.
اوجگیری فساد اخلاقی در یزد با انتقال آب
سال 1382 در گزارشی كه به شورای اجتماعی كشور ارائه دادم، تاكید كردم كه نباید آب به استان یزد منتقل شود ولی به این حرف توجهی نشد چون نظام برنامه و آمایشی نداشتیم و بنابراین، آب به استان یزد منتقل شد و نتیجهاش را امروز با اوجگیری فساد اخلاقی در این استان شاهدیم آن هم به این دلیل كه استانهایی همچون یزد و بوشهر، مردپسند هستند در حالی كه استان تهران، زنپسند است.
مهاجرت، نسبت جنسی گروههای سنی را برهم زده
مهاجرت، حتی نسبت جنسی گروههای سنی را هم برهم زده چنانكه به عنوان مثال، نسبت جنسی در گروه سنی 35 تا 39 ساله در استانهای سیستان و بلوچستان و گلستان، 97 مرد، در گیلان 98 مرد، در بوشهر 127 مرد و در استان یزد 110 مرد به ازای 100 زن بوده كه چنین اعدادی به فساد یا تجرد قطعی منجر میشود.
یكی از مهمترین دلایل بر هم خوردن این نسبت جنسی، انتقال صنایع سخت به این استانهاست و مصداق آن را در استان بوشهر شاهدیم چنانكه در این استان در شهر عسلویه 231 مرد، در شهر كنگان 180 مرد، در شهر بوشهر 105 مرد و در كل استان 114 مرد به ازای 100 زن هست.
چرا در شهرهای صنعتی این استان با علم به اینكه از 100 سال قبل استخراج صنعت نفت داشته و میدانیم كه ممكن است تا 100 سال آینده هم بهرهبرداری از این صنعت ادامه داشته باشد، نظام شهری برای نیروی غیربومی ایجاد نكردیم و در عوض، این نیروی غیربومی را هر 10 روز یك بار با هواپیما جابهجا كردیم در حالی كه باید یك راهكار برای حل این وضع در نظر میگرفتیم ولی در عوض به نظام ادواری متوسل شدیم با وجود آنكه نظام ادواری در شرایط امروز یك نظام كهنه و مربوط به 100 سال قبل است.
شرایط امروز شهرهای صنعتی استان بوشهر، فسادهای چند وجهی به دنبال دارد چون همسر این نیروها كه در شهر دیگری زندگی میكنند، به مدت 15 روز، شوهر در خانه ندارند و شوهرانشان هم كه برای كار به شهر دیگری آمدهاند، به مدت 15 روز همسرشان را در كنار خود ندارند.
در استان تهران هم شاهد برهم خوردن نسبت جنسی هستیم اما برهم خوردن نسبت جنسی در این استان، دلایل دیگری دارد. در سال 1385 نسبت جنسی استان تهران 105 بود ولی در سال 1395 به 101 رسید و دلیل این برهم خوردگی هم افزایش تعداد زنان تحصیلكرده در استان است.
تهران در حال زنانه شدن است
وضعیت نسبت جنسی در مناطق مختلف شهر تهران به ما نشان میدهد كه با سقوط نسبت جنسی مواجهیم و این وضع در یك مجموعه شهری خطرناك است چون نشان میدهد كه شهر به طور كامل در حال زنانه شدن است و زنانه شدن شهر، گرفتاریهای متعدد اجتماعی فرهنگی ایجاد میكند.
یكی از تبعات این وضع كه باز هم ریشه در مهاجرت دارد این است دخترانی كه در سایر شهرها و استانها، ادامه تحصیل دادهاند، به دلیل بیكاری و پیدا نشدن شغل در شهر خودشان با وجود تحصیلات عالیه، به مجموعه شهری تهران مهاجرت میكنند و در این شهر، با اجاره یك تخت در اتاق سه در چهار متری در یك خوابگاه در كنار 4 خانم دیگر زندگی میكنند و با مدرك كارشناسیارشد ناچارند به حقوق 12 میلیون تومانی راضی باشند.
تبعات مهاجرت همین است كه وقتی خانمهای تحصیلكرده ما، برای اشتغال از شهر خودشان به شهر دیگری میروند، از نظام فرهنگیشان جدا میشوند و ازدواجشان به تاخیر میافتد چون از اكوسیستم بومی خودشان جابهجا شدهاند و نتیجه نهایی این وضع، افزایش سن ازدواج است اما دلیل و ریشه این وضع چیست؟ هیچگاه در این كشور آمایش اموزش عالی انجام نشده و بنابراین، نمیدانیم كه چرا باید این تعداد زن دارای تحصیلات عالی در كشور داشته باشیم و در این سالها هم هیچ كدام از مسوولان این مسیر را كنترل نكرده و البته معلوم نیست كه چه كسی باید این كنترل را انجام بدهد.
آنچه در اثر برهم خوردن نسبت جنسی در مناطق 22گانه تهران شاهدیم، شرایطی مشابه سكته است. در نگاهی به نسبت جنسی در مناطق 22گانه پایتخت میبینیم كه جز در 5 یا 6 منطقه جنوب و غرب پایتخت، در باقی مناطق شهر این نسبت جنسی به هم خورده چنانكه در منطقه 3 تعداد مردان 92 نفر، در منطقه 7 تعداد مردان 94 نفر در منطقه 2 تعداد مردان 95 نفر، منطقه یك تعداد مردان 95 نفر، منطقه 6 تعداد مردان 96 نفر و... به ازای 100 زن است. این شرایط، یك فاجعه است و در این شرایط، میتوانیم انتظار هر رفتاری را داشته باشیم.
این شرایط هم ربطی به یك دولت خاص ندارد بلكه از سال 1345 با این وضع مواجه شدهایم. در سال 1395 تعداد دختران مجرد قطعی بالای 45 سال 105 هزار نفر و تعداد پسران مجرد قطعی بالای 45 سال در ایران، 35 هزار نفر بوده و بنابراین، اختلال در نرخ باروری كشور نباید باعث تعجب باشد.
در سال 1395 در كل كشور، 4.4 درصد زنان و 1.8 درصد مردان ما تجرد قطعی دارند و هیچگاه ازدواج نخواهند كرد كه این عدد، بسیار زیاد است و امروز باید نتیجه این وضع را از دادگاهها و خوابگاهها بپرسیم.
در حالی كه سال 1395 نرخ تجرد قطعی زنان در شهر تهران 6.1 درصد بوده، چند سال قبل به اعضای شورای شهر تهران پیشنهاد كردم با توجه به اینكه جلوگیری از مهاجرت زنان از سایر شهرها و استانها به تهران غیرممكن است، در پایتخت برای زنان واحدهای مسكونی 20 متری احداث شود تا بتوانند زندگی مستقلی داشته باشند یا حداقل در مجموعه شهر تهران و بهخصوص در مركز شهر تهران، شهرداری یا بهزیستی یا نهادهای حكومتی و دولتی، خوابگاههایی برای اسكان این زنان ایجاد كنند چون در صورت حل نشدن مساله اسكان و به دلیل منطبق نبودن درآمد با هزینهها، احتمال هرگونه گرفتاری فرهنگی اجتماعی وجود دارد.
در كشوری كه معلم عزیز نباشند، بسیاری شرایط قابل تغییر نخواهد بود
مشكل ما در ایران این است كه معلمان و زنانمان را رها كردیم. در كشوری كه زن و معلم عزیز نباشند، بسیاری شرایط قابل تغییر نخواهد بود. مادران بیپناه ما باید عزیز و گرامی باشند.
نگاهی به شیب تجرد قطعی از سال 1375 نشان میدهد كه از این سال این شیب اوج گرفته چون از این سال تعداد زنان تحصیلكرده رو به افزایش رفت و امروز این وضع با این شیب دیگر قابل كنترل نیست مگر اینكه برای حل این معضل ارادهای داشته باشیم.
من با افزایش تعداد زنان تحصیلكرده مخالف نیستم ولی این نمودارها نشان میدهد كه از سال 1375، فقدان آمایش تحصیلات عالی به موازات افزایش تعداد زنان تحصیلكرده، علاوه بر اینكه به افزایش تعداد زنان تحصیلكرده بیكار منجر شده، اختلال در نرخ باروری، افزایش طلاق و مهاجرت و افسردگی را به دنبال داشته و نرخ بیكاری را هم تا 59 درصد افزایش داده كه البته این نرخ بیكاری بر مبنای تعریف مركز آمار است كه دو ساعت فعالیت درآمدزا در طول یك هفته را هم معادل اشتغال میداند.
نقشه بیكاری ایران در فاصله سالهای 1350 تا 1390 و در بازههای 10 ساله و 5 ساله نشان میدهد كه وضع بیكاری در این مناطق در طول 70 سال اخیر، همان هست كه پیش از این هم بود چون در این سالها، مداخلهای برای رفع بیكاری صورت نگرفته است.
لرستان دو برابر میانگین كشور، زندانی دارای حكم اعدام دارد
استان لرستان در زمان جنگ دو گردان خطشكن داشت و البته در آن زمان، رفتن به جبهه تفاخر نبود، بلكه وظیفه بود. استان لرستان در سالهای جنگ 1.8 برابر میانگین كشور، شهید و بسیار بیش از این هم جانباز داد ولی امروز تقریبا دو برابر میانگین كشور، زندانی دارای حكم اعدام دارد و البته 5 الی 6 سال قبل من هشدار دادم كه بیكاری، عاملی برای ارتكاب خلاف خواهد بود و مصداق این هشدار را هم در آن زمان در تولید مواد صنعتی در این استان شاهد بودیم ولی تولید مواد صنعتی به سمت تریاك تغییر كرد چنانكه 4 سال قبل در این استان وسعت كشت خشخاش 100 هكتار بود و 3 سال قبل به 200 هكتار رسید اما پارسال در این استان حدود 1000 هكتار خشخاش كشت شد.
واقعا قصد داشتم به مسوولان نامهای بزنم و درخواست كنم به جای اعدام تولیدكننده تریاك، محصول تولید شده در استان توسط دولت به صورت تضمینی خریداری شود چون این تولید، نتیجه توسعه نیافتن اشتغال است و این مردم به دلیل مشكل معیشتی به سراغ كشت خشخاش و تولید تریاك رفتهاند و بنابراین، دولت، چارهای جز خرید تضمینی این تریاك تولید شده ندارد.
50 درصد زندانیان كشور از 10 شهرستان كوهدشت، شهر بابك، جیرفت، خاش، عنبرآباد، ایرانشهر، قلعهگنج، سلسله، جوانرود و سراوان هستند نرخ بیكاری در این 10 شهرستان از 40.3 درصد (كوهدشت) تا 59.9 درصد (سراوان) است.
البته گزارش وضع این شهرستانها هم ارائه شد و خواسته شد كه در وضع شهرستانهای دچار بحران، مداخلهای صورت بگیرد ولی با این حال تا امروز یك نفر در وضع این شهرستانها مداخلهای نداشته كه اگر مداخلهای صورت میگرفت، حتما سازمان بهزیستی یكی از بازیگران اصلی بود ولی بهزیستی هم از این مداخله هیچ گزارشی ارائه نداده است.
در سال 1395 نرخ بیكاری در استان یزد 7.6 درصد و در استان كرمانشاه 21 درصد است و بنابراین نرخ بیكاری استان كرمانشاه بیش از سه برابر استان یزد است كه این اختلاف سهبرابری، به معنای تفاوت 300 درصدی است و تفاوت 300 درصدی نرخ بیكاری دو استان، عدد بسیار بزرگی است.
اما در خود استان یزد هم اختلاف قابل توجهی بین نرخ بیكاری مردان و زنان وجود دارد چنانكه نرخ بیكاری مردان این استان 7 درصد اما نرخ بیكاری زنان 31 درصد است و بنابراین، استان یزد حتی از اشتغال متعادل هم برخوردار نیست چرا كه اگر اشتغال در این استان توسعه پیدا كرده بود، عموم مردم استان شاغل بودند ولی با این نرخ بیكاری، آنچه در یزد وجود دارد اصلا اشتغال نیست.
در استان كرمانشاه 36 درصد، در سیستان و بلوچستان 32 درصد، در ایلام 31 درصد، در قم 29 درصد، در استان خوزستان 20 درصد، در استانهای زنجان و تهران 28 درصد از خانوادهها هیچ فرد شاغلی ندارند و البته كمترین تعداد خانوادههای بدون فرد شاغل هم در استان خوزستان است و با چنین اعدادی، وقوع هر اتفاقی طبیعی خواهد بود. روند اشتغال گروه سنی 15 تا 22 ساله از سال 1335 تا 1395 نشان میدهد كه در سال 1335 نرخ بیكاری این گروه سنی 4 درصد بوده ولی تا سال 1395 به 30 درصد رسیده است. با این نرخ بیكاری، جوان 22 ساله چطور ازدواج كند؟
تعداد خانوادههای ناراضی افزایش یافته
نتایج سرشماریها نشان میدهد كه در فاصله سال 1335 تا 1395 تعداد خانوادههای دارای سرپرست شاغل از 89 درصد به 68 درصد كاهش یافته و بنابراین با چنین كاهشی، تعداد خانوادههای ناراضی به دلیل نداشتن فرد شاغل در خانواده هم افزایش یافته است.
افزایش زنان بیهمسر بر اثر طلاق
آمار خانوادههای زن سرپرست، با تجرد قطعی و طلاق و همچنین افزایش تعداد زنان تحصیلكرده مرتبط است چنانكه در سال 1385 در استان تهران، تعداد خانوادههای زن سرپرست از میانگین كشوری هم كمتر بوده ولی سال 1395 تعداد خانوادههای زن سرپرست در این استان به 15 درصد افزایش یافته است.
باید به آمار زنان بیهمسر بر اثر طلاق توجه كنیم. در سال 1365 تعداد زنان 22 تا 25 ساله بیهمسر به دلیل طلاق 14 هزار نفر بوده كه تا سال 1375 به 16 هزار نفر و تا سال 1390 به 75 هزار نفر رسیده و تا سال 1395 تعداد زنان بیهمسر بر اثر طلاق در كشور در سه گروه سنی دارای قابلیت باروری به حدود 300 هزار نفر افزایش یافته آن هم در حالی كه 75 درصد از زنان بیهمسر بر اثر طلاق، هیچگاه ازدواج مجدد نخواهند داشت و به خانواده تك نفره تبدیل میشوند.
بخش زیادی از طلاق در كشور ناشی از اعتیاد و مشكل معیشتی خانواده است
بخش زیادی از موج طلاق در كشور ناشی از اعتیاد و مشكل معیشتی خانواده است و اتفاقا دولتها نباید با برچسب سبك زندگی جدید به این طلاقها، خود را تبرئه كنند. روند تعداد طلاقها نشان میدهد كه از سال 1344 به دنبال افزایش تعداد زنان تحصیلكرده با شیب طلاق هم مواجه شدهایم و البته مداخلهای هم برای كنترل این روند انجام ندادهایم. طبق این روند، سال 1335 تعداد زنان بیهمسر بر اثر طلاق 1.5 درصد بوده كه با برنامهریزی در سال 1355، این عدد به 7 دهم درصد رسیده ولی تا سال 1395 تعداد این زنان به 2.2 درصد افزایش یافته و در مجموع، طی بازه 20 ساله، تعداد خانوارهای تكنفره، دو برابر شده در حالی كه این خانوارها با گرفتاریهای متعددی مواجهند.
25 دلیل مرگ در ایران داریم كه روند مرگ و میر نشان میدهد در فاصله سال 1385 تا 1388 دلیل 24 درصد مرگها، بیماریهای قلبی، عروقی و تنفسی بوده است و تا سال 1390، مرگ به دلیل بیماریهای قلبی عروقی به 38 درصد و تا سال 1395 به بیش از 40 درصد رسید.
هیچ دولتی، بهتر از دیگری نبوده
نگاهی به روند 60 ساله وضعیت مسائل اجتماعی ایران نشان میدهد كه هیچ دولتی، بهتر از دیگری نبوده و در این بازه زمانی، دولت مداخلهگر نداشتیم چون نظام و برنامه مداخلهگری نداشتیم.
در هر دولتی، ناتوانترین آدمها را در بهترین مشاغل منصوب میكنیم
چه عمدی برای ساقط كردن نظامهای سیاسی كشور داریم آن هم در حالی كه این تغییرات به نارضایتی مردم و درافتادن مردم با نظام سیاسی و حكومت منجر میشود؟ حكومت مال این مردم است ولی دقیقا در هر دولتی در زمان انتخاب مدیران، ناتوانترین آدمها را در بهترین مشاغل منصوب میكنیم.
کاهش سرمایه اجتماعی به 8 درصد
طبق نتایج پیمایش سال 1400 سرمایه اجتماعی در این سال حدود 8 درصد بوده و امروز، مسوولان باید با ملت ایران حرف بزنند و صادقانه بگویند كه اشتباهات همه این سالها به چنین نتایجی منجر شده و با توجه به اینكه همه در ایجاد چنین نتایجی مقصر بودهاند و این نتایج ربطی به یك جناح خاص ندارد، برای اصلاح این اشتباهات اقدام كنند چون با سرمایه اجتماعی 8 درصدی نمیتوان كاری انجام داد و امروز، بزرگترین مساله اجتماعی ایران همین سرمایه اجتماعی مخدوش است و البته ترمیم این سرمایه اجتماعی هم ساده نیست مگر آنكه وضع موجود توسط اركان اصلی نظام مورد مرور جدی و استراتژیك قرار بگیرد.
من با این اعداد نشان دادم كه در 70 سال اخیر، در دست هیچ دولتی معلوم نیست. بنابراین، چه فرقی میكرد كه این جناح یا آن جناح بر سر كار باشد كه تا این حد فشار آوردیم و حالا هم وضع مملكت این گونه است؟ حرف زدن سیاسیون باید پیوست اجتماعی داشته باشد و توصیه ما به تمام سیاسیون این است كه برای هرگونه حرف و اظهارنظری، چند مشاور داشته باشند چون حرف سیاسیون برای ملت هزینه دارد و یكی از پرعارضهترین نهادهایی كه تاثیر منفی در روان نظام اجتماعی ایران دارد، گفتوگوی سیاسیون كشور است. ما برنامه آمایش سرزمین نداریم چون اصلا سازمان برنامه نداریم.
تا زمانی كه بانك مركزی و سازمان برنامه و سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان اجتماعی ایران در دولت است، هیچ چیزی درست نمیشود.
این چه مدل حكمرانی است كه هیچ برنامهای به وزیر و استاندار و فرماندار نمیدهیم ولی مسوولان را به دلیل عملكردشان محكوم میكنیم؟ دولتهای ما، هویت اجرایی مشاركتجو و مداخلهجو ندارند و در عوض، بزرگترین پیمانكاران در كشورند و میخواهند تمام امور در اختیار خودشان باشد و به همین دلیل هیچ تشكلی را به حیطه مشاركت راه نمیدهند و در حالی كه باید مردم را در اداره كشور شریك كنند چون از شراكت مردم هراس دارند.
نظام پایش و نظارت بر هزینهكرد منابع و اعتبارات و همچنین، نظام آمار و اطلاعات نداریم و تا زمانی كه یك كشور فاقد این اركان باشد، تمام اقدامات دولتها بیهدف است و شرایط موجود باعث نابسامانی اقتصادی - اجتماعی كشور خواهد شد و باید مدل دیگری از حكمرانی در كشور اجرا شود.