حرف شمال| حسین زراعتی جویباری/ ایران در هزار سال گذشته تقریباً هیچ متحد استراتژیکی نداشته است. در دوره صفوی، ایران به تنهایی در برابر امپراتوری عثمانی ایستاد و دنبال اتحاد نرفت (البته نیازی هم نداشت)، جالب است اروپا که دشمن عثمانی بود هم سعی نکرد با ایران متحد شود.
در دوره قاجار، ایران دو بار در جنگ با روسها شکست خورد (گلستان ۱۸۱۳ ترکمن چای ۱۸۲۸) و عملاً هیچ پشتیبانی و متحد خارجی نداشت علی رغم تلاش وافر قاجار برای اتحاد با پروس آلمان هم نتوانست اتحادی را با آنها شکل دهد و بیسمارک صدر اعظم آلمان نامهای به شاه قاجار می نویسد و می گوید؛ بروید خودتان را قوی کنید و ما هیچ اتحادی با شما را نمیپذیریم البته قبل از آن در دوره زندیه و افشاریه وضع به همین منوال گذشت.در جنگ جهانی دوم، ایران اعلام بی طرفی کرد اما در ۱۹۴۱ توسط شوروی و بریتانیا اشغال شد و خبری هم از هیچ متحدی برای کمک به ایران نبود.
در جنگ عراق (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) عراق از سوی تمام جهان عرب، شوروی فرانسه و حتی آمریکا حمایت شد. ایران باز تنها بود.امروز هم هیچ کشور قدرت مندی متعهد به دفاع از ایران نیست چین و روسیه فقط شریک تجاری و تاکتیکی اند نه متحد دفاعی.*
در طی هزار سال گذشته فقط یک استثنا وجود دارد و آن هم در دوران سلطنت محمد رضا پهلوی از (۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹) به مدت ۲۵ سال با امریکا اتحاد دفاعی داشت. *خوب یا بد ...*
ما دچار تنهایی استراتژیک هستیم و این خود ما هستیم که باید بتوانیم کشورمان را پیشرفت دهیم.
حال سوالی که مطرح می شود این است که چرا ایران تنهاست؟.
چون ایران در یک موقعیت ژئوپلیتیک (Balance shifter in policy) قرار دارد که می تواند تعادل قدرت را بین ابرقدرتها بر هم بزند، یعنی هم در سرزمین هارتلند «قلب زمین»، قرار دارد هم در ریملند «ناحیه حاشیه ای»!.
حالا باید چه کار کرد؟ صرف نظر از این که چه حکومتی در ایران در قدرت باشد، ایران باید دکترین سیاست خارجی متعادل و همکاری جویانه با ابرقدرتها به جای همسویی با یک بلوک ژئوپلیتیک (Multi vector policy) را به اجرا بگذارد و به هیچ عنوان نباید به سمت یکی از ابرقدرت ها برود. شاید ترکیه مثال بارزش باشد که هم عضو ناتو هست هم با روسیه کار میکند.
حال به توصیف نظریه هارتلند - ریملند میپردازم که در کشور طرف داران پروپا قرصی هم چون دکتر مطهرنیا دارد، جدا از درستی یا نادرستی این فکت فقط به تشریح آن میپردازم؛ تئوری هارتلند - ریملند لبه های پیرامونی "یک چهارچوب ژئوپلیتیکی" کلاسیک است که توسط متفکران غربی در قرن بیستم برای تحلیل رقابت های جهانی میان قدرتها ارائه شده است اساس این نظریات بر سنگربندی در برابر دشمن و محاصره آن تکیه دارد.
۱)- نظریه هارتلند (Heartland)*
این نظریه نخستین بار توسط هالفورد مک ایندر در اوایل قرن بیستم مطرح شد او بر این باور بود که؛ هر کس که بر اروپای شرقی مسلط شود، بر قلب زمین (هارتلند) مسلط خواهد شد؛ "هر کس که بر قلب زمین مسلط شود، بر جزیره جهانی (اوراسیا و آفریقا) مسلط می شود؛ و هر کس که بر جزیره جهانی مسلط شود بر جهان فرمانروایی خواهد کرد".
۲)- نظریه ریملند (کشور های دور و بری Rimland)
در دهه ۱۹۴۰ نیکولاس اسپایکمن نظریه ریملند را به عنوان نقد و تکمیل نظریه مک ایندر مطرح کرد، او گفت؛ "کسی که بر ریملند حکومت کند بر اوراسیا مسلط خواهد شد و کسی که بر اوراسیا مسلط شود بر سرنوشت جهان حکم خواهد راند". ریملند به نوار ساحلی ساحلی لبههای قارهای اطراف هارتلند اطلاق میشود؛ اروپا غربی، خاور میانه، آسیای جنوب شرقی و چین از نگاه اسپایکمن، کنترل این نواحی _که محل تجارت، منافع و جمعیت هستند_ مهمتر از قلب زمین است.
۳)- جزایر دوردست (Offshore islands)
در این چهار چوب، کشور هایی مانند بریتانیا، غرب اروپا و ایالات متحده آمریکا جزو جزایر پیرامونی هستند که نقش تعیین کننده ای در تعادل قدرت دارند.آمریکا با حمایت از ریملند و ممانعت از اتحاد هاتلند با آن، می کوشد از برپایی یک امپراتوری فراگیر اوراسیایی جلوگیری کند. مدل هارتلند - ریملند هم چنان یکی از مهمترین ابزار های تحلیلی در فهم رقابت های قدرتهای جهانی است. برای مثال؛ جنگ سرد تلاشی بود توسط آمریکا و غرب (جزایر دور دست) برای مهار شوروی (هارتلند) از طریق ناتو
متحدان خاور میانه ای و شرق آسیا (ریملند) امروز آمریکا و اسرائیل و راست گرایان غربی (جزایر دور دست) در حال تقویت حضور در ژاپن، تایوان، هند و ایران (ریملند) هستند تا از اتحاد چین و روسیه (نوعی هارتلند جدید) و گسترش آن به ریملند (کشورهای دور و بری) جلو گیری کنند. در این میان، ایران به عنوان یکی از نقاط کلیدی، نقشی تاریخی و سرنوشت ساز دارد. اگر ایران به ثبات، استقلال و قدرت واقعی دست یابد می تواند تعادل منطقه شود. بازگشت به شکوه گذشته و ایجاد حکومتی مقتدر و متمرکز، نه فقط برای ایرانیان، بلکه برای امنیت ژئوپلیتیکی جهان ضروری به نظر می رسد..