حرف شمال

کد خبر: 297
چقدر اهل خسرانند آنانکه در "ربیع تقویم نجوم"، "تقویم وجودشان" به نوروز نرسیده باشد و آنگاه که باغ و دریا و گلشن، از بهار در لذت است، جان آنها از زمستان درون، در رنج باشد.

حرف شمال_ یادداشت نوروزی حامد افشاریان: قدمای منجمین می گفتند که "نوروز" آنگاه است، که خورشید از "اعتدال خریفی" پا به "اعتدال ربیعی" می گذارد و "تحویل حمل" صورت می پذیرد. به زبان دیگر "تقویم نجومی" حکم به بهار می کند و طبیعت، نفسی نو می کشد و جامه ی تازگی بر تن می نماید. باران بهاران، بر این بداعت زمان، می افزاید و زمان و زمین را از کهنگی و فسردگی خزان و زمستان می شوید. این حکایت کوتاهی از جهان است، در آستانه ی بهار.
اما صاحب این قلم، عزم آن دارد که مشق حکایت جان عارفان کند، در رستاخیز طبیعت.
همه پاکان تاریخ -از هر دین و نژاد و طایفه ای- طریق ایمان و عرفان را برگزیدند تا به "آرامش وجودی" برسند. اگر سیر آفاق کردند، برای آن بود که در نفوس شان تحولی رخ دهد و "احسن الحال" را تذوق نمایند. اگر صعوبت ریاضت ها را بر جان هموار کردند، بدین سبب بود تا حلاوت سکون و صلح درونی را تجربه نمایند. به جرات می توان گفت که افضل نعمات خداوند "آرامش" است. ثروتمند و دانشمند و قدرتمندی که در جان خویش، سکینه نداشته باشد، هیچ ندارد. "فقیری است غنی نما". اصلا عارفان می گفتند که زندگی حیوانی برخی آدمیان، یک "نیستی هست نماست" و حیات طیبه ی اهل معنا، یک "هستی نیست نماست". این همه متکالبانه، دنبال دنیا دویدن و تن را پرستش کردن، ارمغانی جز "مرگ روح" ندارد. بدین دلیل مولانا جلال الدین می گفت، که ای دلبستگان تن، در بهار طبیعت، به تماشای جان خویش بروید و از تن بگیرید و بر روح بیفزایید. خداوند خدا شما را نیافرید که خدمت تن کنید و فقط به ارضاء شهوت و غضب بپردازید. اگر اینگونه بود که خلقت جمادات و نباتات و حیوانات کفایت می کرد! آدمی را صنع کرده اند، تا عقلش، بر خشم و شهوتش امارت یابد و با اکسیر محبت و عشق، چراغ جان را روشن کند و در اینچنین آتش مقدسی، پلیدی های تن را زایل سازد.

ای بستگان تن به تماشای جان روید
کآخر رسول گفت تماشا مبارکست
رنگی که نقش بست از این خاک بی وفاست
رنگی که نقش بست ز بالا مبارکست

عارف از رنگهای فانی این خاکدان، رسته است و جویای "رنگ خداست". به تعبیر آن عارف سوخته جان قونیه، "رنگ بی رنگی"، "برگ بی برگی"...
عارف، در "بهار طبیعت"، "بهار وجودش" را جستجو می کند، تا جانش با جهان، هماهنگ شود و به یگانگی برسد. چقدر زیانکارند آنانکه در جهانشان، بهاری رخ داده است، اما در جانشان هیچ تحول و تحرکی قائم نگشته است! چقدر اهل خسرانند آنانکه در "ربیع تقویم نجوم"، "تقویم وجودشان" به نوروز نرسیده باشد و آنگاه که باغ و دریا و گلشن، از بهار در لذت است، جان آنها از زمستان درون، در رنج باشد.
از نظر عارف، نوروز آنگاه است که آدمی در جان و ایمان، نو شدن را بچشد و از کهنه خواری خلاصی یابد و بهاری را در بهاری تجربه کند.
خوبان خداوند، دو عید را شادی می کنند:
"عید جهان" و "عید جان" و البته دومی مهمتر از اولی است. اگر عید جان نباشد، هر چه باشد، نمی پاید. ولی اگر عید جان محقق شود، هر لحظه، نوروز می شود و هر ماه، فروردین و هر فصل، بهار.
مولانا در مثنوی می گفت، که در نوروز، برخی از آدمیان چون دهل اند. دهل، هم پوسته ای است توخالی و هم چوب می خورد و زخمی می شود. برخی انسانها، سهم شان از نوروز طبیعت، همان حظ قلیلی است که دهل می برد و فقط زخم می خورند و هر چه بیشتر در تنازعات و کشمکش های درونی هلاک می شوند.این طایفه بدحال، با همه سطوح هستی -با خدا، طبیعت و همنوعانشان- در نزاع و جنگند. اما برخی دیگر، در نوروز، چون گل، خندان و شادان هستند. در صلح کل با همه چیزند، چرا که با خودشان در صلح و سلم و آرامش هستند. یک سینه ی بی کینه ی پرسکینه دارند. یک سر، به رفعت سماوات و یک دل، به وسعت کائنات و یک سینه، شرابخانه ی عالم، رزقشان است.

ای دهل های تهی بی قلوب
سهم تان از عید جان شد زخم چوب
شد قیامت، عید و بی دینان، دهل
ما چو اهل عید، خندان، همچو گل

این حکایتی کوتاه بود از حال "بستگان تن" و "تماشاگران جان"، در نوروز.
امید که از آن "بستگی حقیرانه" کم کنیم و بر این "تماشای جانانه" بیفزاییم.
با مهر و تقدیم شادباش نوروزی
حامد افشاریان
 

"اندر باب عید عارفان"

 


9 فروردین 1403 14:19
نقل قول
میهمان
امتیاز مثبت 0
درود و احسن بر این قلم توانا و پربار+1

نظرگاه شما
نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی شود
مجوزها
تازه ترین عناوین