همسرش منشی مطب یک پزشک متخصص در ساختمان شهریار ساری است و دو فرزندش؛ سارا و سعید به ترتیب ۱۱ و ۹ ساله هستند.
خودش حدود ۷ سال است دستفروشی میکند. اول با عینک آفتابی و زیورآلات شروع کرد. بعد لوازم آشپزخانه و حالا چندسالی است مانتو و شال میفروشد.
پاتوق اکثرا خیابان قارن است اما بلوار کشاورز و بازار ترکمن و امام رضا را هم امتحان کرده.
امسال با یک چک ۵۰ میلیونی به امید برکت شب عید دل به دریا زد و حسابی جنس خرید. میگوید به دخترش قول داده بود با سود شب عید امسال بالاخره او را به اصفهان ببرد، چون سارا عاشق میدان نقش جهان است و با سعید شرط بسته که اگر تا هزار بشمارد میدان را یکبار دور میزند.
اما بیچاره مرتضی به خاک سیاه نشسته و کاری از او ساخته نیست. مشکلات اقتصادی حاصل از گرانی بنزین و تحریم خارجی و بیکفایتی داخلی کم بود، حالا کرونا هم به آن اضافه شده و تقریبا فروش او را به صفر رسانده.
میگوید مردم از ترس کرونا حتی حاضر به دست زدن به اجناس و پرو آن هم نیستند چه برسد به خریدنش. از ۴ اسفند که بساطش را پهن کرده تا به امروز فقط ۱۳۰ هزار تومان فروش داشته، در حالیکه حدود ۷۰ میلیون تومان ( که تمام دار و ندارش) بوده جنس خریده و مانتو و شال هم بر اساس مد روز بهفروش میرود و نمیشود آنها را نگه داشت و مثلا سال دیگر دوباره فروخت.
این فقط روایت آقا مرتضی نیست، بلکه حکایت دردناک دستفروشان است که بیشترین آسیب را در میان کسبه دیدهاند. مردم از ترس کرونا و بر اساس توصیهها از خانه بیرون نمیآیند و اگر بیایند ریسک خریدن جنس از کف خیابان را که ممکن است مملو از میکروب باشد به جان نمیخرند.
ایران روزهای دشواری را پشت سر میگذارد و اگرچه شعار کرونا را با هم شکست میدهیم زیبا به نظر میرسد اما بعد از شکست احتمالی، بیابانی از جنازه ورشکستگان اقتصادی به جا خواهد ماند که عوارض اجتماعی فراوانی نیز خواهد داشت.
آنچنان که ورشکستگی آقا مرتضی حداقل ۴ نفر دیگر را هم متاثر کرده و این یعنی طوفان کرونا هر روز کشتگان به مراتب بیشتری از آنچه صدا و سیما اعلام میکند میگیرد. فراموش نکنید مرگ فقط توقف تنفس نیست، به قول ویکتور هوگو، مرگ رویا دشوارترین مرگ هاست./ عبارت