آنچه كه خبرنگاری ، روزنامه نگاری و كار با روزنامه ها و جراید و نشریات را زیان آور و جزو حرفه های سخت قرار داده به واقع اینست كه خبرنگار به خاطر تهیه خبر و خوراك خبری باید از صبح تا شب پیگیر اخبار كشور باشد و همین در جریان اخبار قرار گرفتن است كه پیر (!) انسان را در می آورد و عمر او را كوتاه می كند ! خبرنگار مجبور است برای پر كردن چند صفحه از روزنامه و هفته نامه ، همه اخبار و اطلاعات را تعقیب كند و در جریان ریز امور مملكت قرار گیرد .
مثلاً بقیه آحاد جامعه كه به یمن نوع دوستی و عدالت پروری و كوشش های بی دریغ برخی از مسوولان (!!) محترم مدتهاست دستشان به گوشت و مرغ و میوه وبرنج نرسیده است ، قید انواع و اقسام كالاهای اساسی را زده اند و چون طرف این قبیل كالاها نمی روند و سال به سال هم روی آ نها را نمی بینند، از ترقی لحظه به لحظه قیمت برنج و مرغ و گوشت و سایر اقلام غذایی كه انسانها سابقاً انها را می خوردند بی اطلاع هستند و به همین خاطر غصه نمی خورند و عمرشان كوتاه نمی شود. یا مردمی كه از جاده های شمال كشور عبور می كنند چون اطلاع ندارند كه سابق براین شمال كشور منطقه ای جنگلی بوده است ازتاراج درختان منطقه توسط برخی از ما بهتران و آقازاده ها، بی اطلاع هستند و دلشان نمی سوزد وعمرشان كوتاه نمی شود و خیال می كنند كه شمال كشورهم از قدیم الایام جایی مثل جاده كرمان و كاشان و قم بوده است !
قاطبه مردم چون به دنبال بد بختی خودشان هستند ، از صبح تا شب می دوند تا بتوانند كرایه خانه را سر برج جفت و جور كنند و به دست صاحبخانه بدهند ، كاری به این كار ندارند كه مثلاً كشور تركیه در همسایگی ما و بدون داشتن نفت درآمد سرانه آنها 10 برابر ایران است و ما با آنكه جزو كشورهای درجه اول صادر كننده نفت و گاز جهان هستیم درآمد سرانه مان سال به سال تحلیل می رود !
در واقع مردمی كه از تاریك روشن های صبح تا بوق سگ دنبال یك لقمه نان می دوند اصلاً به یادشان نیست كه همه ساله سیلی مهیب استانهای گلستان و مازندران را می برد و مسوولان داد و بیداد راه می اندازند كه علت بروز سیل ، قطع درختان و جنگلها و تغییرات محیطی بوده كه به دست انسان پدید آمده است و قول داده اند كه جلوتخریب جنگلها رابگیرند تا دیگر سیل نیاید .
اما یك روزنامه نگار و یا خبرنگار یا هر مطبوعاتی چون سر وكارش با اخبار است، در جریان ریز و درشت مطالب و مسایل قرار می گیرد و وقتی فاصله قول و عمل برخی مسوولان و وعده های عملی نشده ، معضلات و مشكلات ناشی از سوء رفتارها و سوء مدیریت ها را می بیند ، خون خودش را می خورد و عمرش كوتاه می شود و وقتی مدیران مسوول و یا سردبیران محترم از ترس اینکه منابع مالی خود را در بین ادارات و نهادهای دولتی از دست دهند با چاپ بعضی معضلات واقعی جامعه مخالفت می كنند وضعش بدتر می شود و زودتر از آحاد جامعه دار فانی را ترك و مواهب دنیوی را برای آقایان و آقازاده ها باقی می گذارد.
انا… و انا الیه راجعون!
خبرنگار همه روزه از صبح تا شام در برابر هجوم اخبار دلسرد كننده و كشنده و درد دلهای مردم و هموطنان و همشهریان خود قرار دارد . در تاكسی، مغازه ، خیابان و اداره مردم با دیدن او دهان به گله و شكایت می گشایند ولی خبر از دل او ندارند كه دارای آزادی بعد از قلم نیست !
روزنامه نگار اخبار مربوط به افسردگی ، بیكاری ، ناهنجاری های روبه رشد ، فساد اخلاقی را در میان جامعه جوان كشور ، گسترش فحشا و فساد وایدز ، اخبار مربوط به بی خانمانی سیل زدگان و عدم رسیدگی واقعی به آنان ، گرانی روز افزون كالاها و خدمات ، اخبار مربوط به دزدی ها ،اختلاس ها و قاچاق ها ، ارتشاء و فساد آقازاده ها ، رشد آمار حوادث خونین رانندگی در جاده های كشور ، از بین رفتن و نابودی محیط زیست و آب و خاك و جنگلها ، ساخت وسازهای بی رویه در كنار سواحل و پاسخگو نبودن ادارات، مشكلات ورزشكاران و فرار مغزها و برگزیدگان المپیادها در كشور و … را می شنود و هر قدر هم اعصاب آهنین داشته باشد در برابر هجوم این گونه اخبار بالاخره یك روز كم می آورد وعطای دنیا را به لقای آن می بخشد .(البته مردن هم تازه اول بدبختی ها است ! این روزها از روی زمین به زیر زمین رفتن مخارجش از مسافرت به اروپا همگران تر شده است !)
همه ی مردم می توانند برای آسایش خیال و دوری جستن از این گونه اخبار خرد كننده ، روزنامه نخرند و به رادیو و تلویزیون توجه نكنند و خود را در معرض اخبار كشنده قرار ندهند ؛ اما روزنامه نگار بخت برگشته مجبور است از صبح تا شب با این قبیل اخبار سروكار داشته باشد و صدایش هم در نیاید !
اگر ازهمه اینها بخواهیم بگذریم حتی در صنف خود روزنامه نگاران هم مشکلات درد آور بسیاری وجود دارد! از مافیای رسانه گرفته تا اپراتورهای همه چیز پندار! افرادی که به دلیل روابط با برخی ها ، سرپرستی و نمایندگی خبرگزاری ها و نشریات گوناگون را در استان های مختلف ، به نام خود کرده اند! کسانیکه در یک استان سرپرست خبرگزاری ایکس و در استانی دیگر سرپرست خبرگزاری ایگرگ هستند و برای جانماندن از قاطبه ، به نام همسر و برادر و خواهر و پسر عمو و ... هم سرپرستی یا نمایندگی مابقی رسانه ها و خبرگزاری ها را گرفته و همه اینها را از یک دفتر کار کوچک که متاسفانه در برخی مواقع حتی دفترهم متعلق به خودشان نیست و بازهم بنا بر روابط ، دارای اتاقی در یک اداره دولتی است! اداره و هدایت می کند و خیلی راحت می نشیند پای سیستم رایانه و به خوش یمنی وجود اینترنت ، همه اخبار این استان ها را رصد و با کمی تغییر و اضافه نمودن کد خبرنگاری شخصی اش و بدون ذکر منبع اولیه ، برروی تلکس می فرستد! آری رنج آور است وقتی بعد از بیست سال کار رسانه ای و روزنامه نگاری و پرداخت هزینه های فراوان و وقف نمودن خود و زندگی و آینده و جوانی ات و تحمل سختی ها و نامهربانی های بسیار در راه و مسیر مقدس و خطیر رسانه و مطبوعات ، ببینی چند نفر اپراتور خبری ، با تشکیل انجمن و شرکت ، خود را همه کاره و همه چیز پندار رسانه و مطبوعات بدانند و ازهمه دردآورتر این است تا جایی پیش بروند که برای آحاد جامعه و متاسفانه حتی برای مسوولان هم اینطور جا بیاندازند هر فردی خارج از حلقه این انجمن است ، روزنامه نگار و خبرنگار نیست! و به برخی مسوولان و مدیران اول در استان ها و شهرستان ها ، هم ، خط و خطوط بدهند و با مشاوره های نا آگاهانه و کینه توزانه اشان باعث شوند تا جایگاه روزنامه نگاران واقعی ای که بیش از دودهه از سن مطبوعاتی اشان می گذرد، در ذهن مدیری که به همه افراد شناخت ندارد تنزل پیدا کند و آن مدیر فکر کند اینها رفیقان شفیق و دوستداران برین و برترین های قلم و رسانه در حوزه تحت مدیریتش هستند و آنها دشمنان پست و منصب و میز وی می باشند!! تازه وقتی پای نوشته ها و حرف هایشان هم مینشینی و میشنوی و میخوانی ، میبینی چنان شعار می دهند و دم از سوزش دلشان برای خبرنگاران می زنند که گاهی چشم هایت باور می کند و اشکش جاری می شود که وای ، این بندگان خدا چه آدم خوبی هستند و چه دلنگران ...!! جالب تر اینکه این روزها همه از واژه « خبرنگار واقعی » استفاده می کنند! کسانیکه اگر رزومه و پیشینه آنها بررسی گردد و یا یک فراخوان عمومی داده شود تا دیگران درموردش اظهار نظر کنند ، درمیابی به عبارتی خودشان را به زور به جامعه خبری و رسانه چپانده اند! و اصلا نمی دانند منشور جهانی روزنامه نگاری و خبرنگاری چه می گوید! و شرح وظیفه اصلی یک اهل رسانه چیست! آری دردی بالاتر ازاین نیست که سابق براین باید بخاطر عده ای کج فهم و کوته بین که بویی از اخلاق و انسانیت نبرده بودند ، مراقب کلمات و جمله هایت میبودی و الان می بایستی بخاطر اینکه نکند برخی از مثلا همکاران با شانتاژ های ناجوانمردانه باعث شوند تا فلان مسوول تو را یک شورش گر محلی بنامد و بداند، به خودسانسوری روی آوری و یا سکوت کنی!!!
البته ایراد را بر گردن آنها نمی اندازم ! چون جزء آندسته افرادی هستند که یاد گرفته اند برای رسیدن به هدف باید پا برروی هرچیز و هرکسی بگذارند و رسم جوانمردانه بازی نمودن را فرا نگرفته اند! عیب را از سوی مسوول و مدیری میدانم که نمی تواند تفاوت بین شانتاژ و زیراب زنی و ... را درک و به جای اینکه بر اساس عدل و حقیقت قضاوت نماید ، خود را در معرکه ای گرفتار می کند که حالا ، حالا هم نمی تواند بفهمد در چه گودالی فرو رفته است! مسوولی که هنوز نمی داند یک انجمن مردم نهاد نمی تواند مدعی نمایندگی کل افراد یک صنف باشد! مسوولی که هنوز نمی داند در کشور ما ، برای هر صنفی صدها انجمن و خانه و نهاد و سرا و امثالهم وجود دارد و هرکسی بنا بر اقتضای اندیشه و تفکرش و با اختیار فردی تصمیم میگیرد تا به کدام یک ازاینها بپیوندد! درد آور است وقتی مسوول بجای زیر سوال بردن اینکه چرا همه اهالی رسانه حاضرنشده اند عضو فلان نهاد شوند بازهم فقط و فقط آنرا به رسمیت میشناسد! متاسفانه مسوولان محلی هنوز فرق بین اپراتور خبری با خبرنگار و روزنامه نگار را نمی دانند و فکر می کنند فقط کسانیکه در جلسه ها و همایش ها و شوراهای اداری و امثالهم شرکت می کنند و قربون صدقه آنها میرود ، یک رسانه ای هستند و بس! هنوز نمی دانند یک بازاریاب تجاری، یک نویسنده رپورتاژ آگهی ، با خصوصیات مشابه ویزیتور نمی تواند به معنای واقعی کلمه "روزنامه نگار و خبرنگار" باشد! و باید در بخش آگهی ها فعالیت کند ، نه ضبط صوت به دست و دوربین به گردن بعنوان خبرنگار مطرح شود و آبروی اهل رسانه را ببرند و اصل رسالت خبرنگاری را زیر سوال برده و کاری کنند که مردم دیگر به هیچ رسانه ای اعتماد نداشته باشند! و اگر خبرنگاری حرفه ای از عملکردشان ، انتقاد هرچند درست و سازنده هم داشته باشد ، با او به تقابل می پردازند و هنوز نمی داند معنی روزنامه نگار یا روزنامه نگار آزاد چیست! آنهاباید بیاموزند و بدانند یک روزنامه نگار واقعی ، با هر عقیده و باوری، موظف است برای حمایت از منفعت جامعه به نقد خود ادامه دهد و مطالبات جامعه، وعدههای دولتمردان و از همه مهمتر وعده های رییسجمهوری و نمایندگان مجلس و اعضای شوراهای شهر و روستا را که در اوج نا امیدی و بیاعتمادی ، مردم را امیدوار کرده اند ؛ پیگیری کند. وعدههای انتخاباتی که در سراسر دنیا قبل از روز انتخابات از سوی کاندیداها مطرح میشود ، اگر قرار باشد در حد حرف باقی بماند، جامعه در رفتارهای هیجانی خلاصه خواهد شد! در حالیکه دقیقا در این موعد است که وظیفهی یک روزنامهنگار پررنگتر میشود.اگر روزنامهنگار به وظیفهی خود عمل نکند و جامعهای را که غرق در مشکلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است یادآوری نکند، فراموشی به بار میآید و اگر بنا باشد به مصلحت شخصی یا جمعی بگوییم "الان زمانش نیست"، هیچ وقت، زمان آن فرا نخواهد رسید ، چراکه ما همیشه در بحران بوده و هستیم...!!!
دل آدم میگیرد وقتی میبیند که در مجامع فراملی و پایتخت کشور برای نویسنده و یا شخصی روزنامه نگار ، ارزش و منزلت والایی قائل هستند و از او می خواهند تا عضو فلان انجمن مردم نهاد و کانون و خانه و سرا و ... شود تا از افکار و اندیشه و طرح هایش بهره برداری نمایند و با احترام بسیار به همایش ها و جشنواره ها و جلسه های مختلف دعوتش می کنند، اما آنوقت در زادگاه و شهر و استان و دیارش با وی همانند دشمن یا غریبه برخورد می نمایند و گویی او گودزیلایی است که میخواهد دیگران را بخورد! بندگان خدا فکر می کنند که اگر او به مسوولان و مدیران نزدیک شود و اندیشه ها و مرام و معرفت و کارایی اش را ببینند ، دیگر خودشان جایگاه قبلی را نخواهند داشت و دستشان رو میشود و میفهمند که ازآنها توانمندتر هم وجود دارد و بهمین منظور و برای حفظ موقعیت خود دست به هر کاری می زنند و هرحرفی را می پرانند! اما اینان به دلیل همان نا آگاهی که درآن گرفتار شده اند نمی دانند اینگونه افراد نانِشان را در قاتُقِ فقرشان می زنند و مِنَتِ هیچ حاتم طائی نمی برند!
آری درخت هرچه پربارتر است ، افتاده تراست...!!!
و حال نگارنده به عنوان عضو كوچكی از جامعه ی مطبوعات مانده ام كه كدام موضوع را برای نوشتن انتخاب كنم ؟ كدام معضل و مشكل نه فقط برای جوانانمان بلكه مردم را عنوان كنم ؟ مانده ام از اینكه كدامیك از بدبختی های ما به دیگر بیچارگی هایمان ارجحیت دارد ؟ هر هفته كه نشریات مختلف را می خوانم و یا هربار که گوش به درد دل های یک همکار می سپارم ، هر کدام از آنها روحم را به سویی می كشاند و گاه خوشحال ، گاه غمگین و گاه عصبانی می شوم . ناراحت می شوم از اینكه می بینم در نشریات و جرائد و پایگاه خبری ، دوستان و عزیزانمان با درج مقالات ، یادداشت ها ، نامه ها و تلفن های اعتراض آمیز و انتقادی آب در هاون می كوبند و میخ بر سنگ . زمانی من هم چنین بودم و با دیدن كوتاهی ها و كاستی ها و رشوه ها و اختلاس ها ، کم کاری ها و… فوراً اعمال می كردم ودست به قلم می شدم . سالهای قبل من هم وقتی در داخل تاكسی و اتوبوس ویا میهمانی های فامیلی می نشستم ، با شنیدن اعتراض هایشان و شكایتهایشان ، رسالتی عظیم برای انعكاس آلام جامعه در خود احساس می كردم ، اما امروز با مشاهده وصفی كه در جامعه ما پدید آمده است و بی تفاوتی برخی از مدیران و مسوولان در برابر امواج انتقادها و برخورد با همکارانم ، و سانسورهای عجیب و غریب برخی مدیران مسوول و سردبیران ، نمی دانم ، آیا باز هم باید به نوشتن و انعكاس مشكلات اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی وسیاسی مردمی كه در كنارشان نفس می كشم و زنگی می كنم ،ادامه دهم؟!
آری! روزنامه نگاری و خبرنگاری در ایران حرفه ای زیان آور و سخت و کشنده است! چون باید در جریان همه خبرها باشی و سکوت کنی!! و به همین دلیل است که گاه نیرویی در وجودم فریاد می كشد که بس است! هرچقدر زندگیت را با امیدهای واهی و انتظار های بیهوده گذراندی و بعداز این همه گفتن و نوشتن ، اوضاع ، نه تنها تغییری نکرده است بلکه بدترهم شده! و از طرفی خودت هم مورد هجمه های مختلف قرار گرفته ای و ... چرا مثل بعضی ها غلو كنم و چاپلوسی! من به دنیا آمده ام كه زندگی درستی داشته باشم و از زندگی ام لذت ببرم و انسان موفقی باشم ، نه اینكه زجر بكشم و با وجود تلاشها و زجر كشیدنها به هدف و آینده موفقم نرسم ؛ درد ما و مشكلات ما آنقدر زیاد است كه قلم شرمنده و خسته از نوشتن است!
آیا من به عنوان یک روزنامه نگار بعد از دودهه فعالیت رسانه ای حرفه ای ، در این مملكت وظیفه دارم از صبح تا شب مطالب خوب و امیدوار كننده بنویسم و وجود گرانی، بیكاری ،فساد و فحشا و مشكلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و سایر مسایل مبتلا به جامعه را نبینم و نگویم و ننویسم تا متهم به ایجاد نا امیدی و تشویش اذهان عمومی نشوم ؟! من نمی توانم به مانند برخی فقط و فقط به مجیز گویی و تمجید و تشکر روی آورم ! من نمی توانم رسالت شغل شریف رسانه و مطبوعات را نادیده بگیرم و خود را غرق در مسائل مادی و رپورتاژ کنم ! من نمی توانم آنچه می بینم و می شنوم و می دانم را نگویم و ننویسم و پیگیری نکنم ! و وقتی می بینم نمی توانم به وظیفه اصلی ام که همانا رساندن صدای مردم و شهروندان است عمل کنم ، به این فكر می كنم كه این عشق ،این دلبستگی را رها كنم و بروم به سوی زندگی خودم ؛ اما 20 سال عاشقی کم نیست ! درد من و امثال من را كسانی متوجه می شوند كه عاشقند ! زیرا خبرنگاری و روزنامه نگاری نه به عنوان شغل ، بلكه یك عشق است ، اما آیا مجبوریم این عشق را در وجود خود بكشیم تا خود كشته نشویم ؟!
اما بی تردید رسالتی كه این عشق و عاشق بر عهده رهروان این وادی نهاده است ،و احساس مسوولیت در برابر آلام جامعه و نمایندگان نابسامانی ها و ناهنجاریها، شعله فروزانی از امید و آرزوهاست كه ما خبرنگاران و روزنامه نگاران را به سوی تداوم راهی كه برگزیده ایم و پایمردی و پایداری در آن می كشاند و بی شك رادمردان عرصه قلم و مطبوعات در پرتو شعله های عشقی فروزان ومستحكم و پر تلاش به انعكاس دردها و تنگنا ها و ارایه ی راهبردها و تعاطی اندیشه ها خواهند پرداخت تا عرصه زندگی از پلشتی ها و بدی ها پالوده وپاك شود و بستر سازندگی ، رفاه و تامین اجتماعی و آسایش همگانی برای تمامی آحاد جامعه فراهم آید و همچون پیشینیان و دیگر هم سلكان خود بدون بر زمین گذاشتن مشعل امید، با رعایت حریم و حرمت قلم به استواری آن خواهند افزود.
*عضو انجمن صنفی خبرنگاران و روزنامه نگاران ایران/عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران آزاد/عضو خانه مطبوعات استان مازندران